روبروي تو با شكسته هاي تنم دوستت دارم را آواز مي كنم.
من كه هستم اينقدر خودخواه و سرد.
روي تنم نه نامي نه نوازشي كه سرديم را فروخورم.
يادم مي رود از ريشه به چه وصلم به زندگي يا مرگ؟